پیامیر رحمت ص در قرآن
«قسمت سوم»
«سعید مظلومی»
نور در قرآن
در قرآن و روایات موارد متعدّدی است که راجع به نور صحبت شده است و به نظر میرسد که این تفاوت بین نور و ظلمت، یک معیار برای تشخیص است و خداوند تبارک و تعالی نور را به خودش نسبت میدهد: «الله نور السموات و الأرض».
البته منظور از این نور، نور و تاریکی محسوس نیست، بلکه استعاره است برای تقریب به ذهن و این که ما بفهمیم، وگرنه جنسش مثل نور خورشید و … نیست؛ منتها از آن جا که ما نور و تاریکی را خوب درک میکنیم، خداوند مثال از این نور آورده است.
مؤمنین نوری دارند که با آن حرکت می کنند
خداوند تبارک و تعالی در سورهی مبارکهی حدید میفرماید:
«یا أیّها الذین آمنوا اتّقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نوراً تمشون به»
ای کسانی که ایمان آوردهاید (یعنی باور دارید، ولی هنوز این باور نیاز به تقویت دارد و این که به عمل برسد) خداترس باشید و تقوای الهی را پیشه کنید که نتیجهی این تقوای الهی و خداترسی، ایمان به پیامبر(ص) است که این پیامبر خودش نور است. بعد خداوند میفرماید اگر این کار را کردید، دو بهره از رحمت به شما میدهیم و برای شما نوری قرار میدهیم که به کمک این نور میتوانید حرکت کنید. این نور راه را برای شما روشن میکند. همچنین در آیهی ۱۲۲ سورهی مبارکهی انعام میفرماید:
«أ و من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها»
خداوند میفرماید آیا کسی که مرده بوده و ما زندهاش کردیم (انسان با ماهیّت مادّی و این دنیایی، مرده است) و برای او نور قرار دادیم که با این نور در میان مردم حرکت میکند؛ مثل کسی است که در ظلمات و تاریکیها است و نمیتواند از تاریکی بیرون بیاید و هر چه حرکت میکند در تاریکی است و کسی که در تاریکی است، چیزی متوجّه نمیشود و نمیبیند.
شرح صدر، نوری از جانب پروردگار
در آیهی ۱۲۵ سورهی مبارکه انعام میفرماید:
«فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام و من یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیّقاً حرجاً»
خدا هر کس را میخواهد هدایت کند، سینهاش را برای اسلام شرح میدهد و سینهاش باز میشود و هر کس که خدا خواست گمراه شود، سینهاش تنگ و حرج میشود، بر خلاف شرح صدر. بعد خداوند در سورهی مبارکهی زمر، این «شرح صدر» را توضیح میدهد:
«أفمن شرح الله صدره للإسلام فهو علی نور من ربّه»
کسی که ما به او شرح صدر دادیم، این بر نوری است از ناحیهی پروردگار. هم خودش نورانی هست و هم نوری دارد که با این نور حرکت کرده و راه را از چاه تشخیص میدهد و متوجّه میشود و راحت کلاه سرش نمیرود، فلذا در روایت از قول رسول خدا(ص) نقل شده:
«لیس العلم بکثره التعلّم و انّما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید الله أن یهدیه»
الوافی ج۱ ص۱۰
علم به زیاد یاد گرفتن نیست بلکه نوری است که خدا در قلب هر کس که خواست هدایتش کند قرار می دهد. قرآن هم نور است. اینها همه از مقولهی نور میباشند. حتّی در مورد اعمال صالح نیز به نور تعبیر شده است:
«انّ الوضوء علی الوضوء نور علی نور». الفقیه ج۱ ص۴۱
در مورد حج هم در روایات داریم که حاجی وقتی حج به جا میآورد، بر نور است و همین طور این نورانیّت ادامه دارد تا موقعی که گناه کند و وقتی که به گناه آلوده شد، متأسّفانه این نور را از دست میدهد(بحار الانوار ج۹۶ ص۱۵). پیامبر(ص) در جمع اصحاب فرمودند هر کس یک تسبیح خدا بگوید (سبحان الله) خداوند یک درخت در بهشت برای او قرار میدهد. یکی از اصحاب به مزاح گفت پس ما باغها در بهشت داریم. حضرت فرمودند بله، به شرطی که با گناهانتان آنها را آتش نزنید و از بین نبرید. هر عمل صالحی نوری دارد و شخص نورانی میشود و به وسیلهی این نور میتواند حرکت کند.
کافران در تاریکی هستند و اعمالشان مثل سراب است
خدا در سورهی مبارکهی نور آیهی ۳۹ در مورد آنهایی که توجّهی به نور خدا ندارند و متوجّه نیستند که این عالم را سراسر نور فرا گرفته است میفرماید:
«و الذین کفروا أعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمئان ماءاً»
کسانی که کفر ورزیدند اعمالشان مثل سراب در بیابان هموار است که آدم تشنه آب میپندارد؛ ولی وقتی جلو میرود میبیند هیچ چیز نیست و در واقع آبی وجود ندارد.
بعضی از مردم کوچه و بازار فقط به همین اسباب دلخوش هستند و اصلاً توجّه ندارند که مسبّب الاسبابی هست که همه کاره میباشد و اوست که همهی تأثیرها را قرار میدهد. فکر می کنید کسانی که از غیر راه حلال پولدار شده و وضعشان خوب است؛ اینها همه چیز دارند؟ خیر، این سراب است؛ فکر میکنید که وضعشان خوب است و راحت هستند و زندگی خوبی دارند؟ وقتی که با آنها قاطی شدی میفهمی که غیر از کبر و غرور و چشم و همچشمی و عجب و خودپسندی و … هیچ چیز ندارند. وقتی انسان صاحبان نور و مؤمنین نورانی را میبیند و با آنها مقایسه میکند، میبیند که همهی اینها سراب است. یا خدا در همان سورهی نور آیهی ۴۰ خیلی جالب میفرمایند:
«أو کظلمات فی بحر لجّی یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج یده لم یکد یریها»
همان طور که میدانید، نور تا یک سطحی از دریا نفوذ میکند. اعماق اقیانوسها ظلمت محض است و هیچ نوری نیست. خداوند در این جا مثال میزند که اینها اعمالشان مثل آدمی است که زیر دریا رفته و روی سرشان موج است و روی آن موج هم موج دیگری و هوا نیز آفتابی نیست که نور باشد و بالای سرش ابر است که جلوی نور آفتاب را گرفته و موقعی که دستش را جلوی چشمش میآورد، نمیتواند آن را ببیند. خوب یک همچین آدمی که در تاریکی محض است، از نور خبر ندارد و از اساس نور برایش مفهوم نیست، میگوید اینها همه حرف است. دیگر این که تحمّل نور را ندارد.
آدمهای تاریک تحمّل نور ندارند
آدمی که در تاریکی دست و پا میزند، ذرّهای نور هم که بیاید تحمّل ندارد. مثل انسانی که در جای کاملاً تاریکی قرار دارد و ناگهان نوری بیاید، فوراً چشمش را میگیرد و تحمّل آن را ندارد.
در سوره اعراف آیه ۱۴۳ آمده است:
«وَ لَمَّا جَاءَ مُوسىَ لِمِیقَاتِنَا وَ کلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنىِ أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرانىِ وَ لَکِنِ انظُرْ إِلىَ الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرانىِ فَلَمَّا تجَلّىَ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسىَ صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»
قوم حضرت موسی(ع) جمع شده و به ایشان گفتند از خدا بخواه که خدا را ببینیم، تا خدا را نبینیم ایمان نمیآوریم. خدا فرمود ای موسی! با این چشم سر نمیتوانید مرا ببینید. «لن ترانی یا موسی».
موسی(ع) هفتاد نفر از آنها را پای کوه طور برد. ناگهان نوری بر کوه تجلّی پیدا کرد. «فلمّا تجلّی ربّه للجبل».
خدا تجلّی کرد بر این کوه و هر هفتاد نفر کشته شدند، چون این آدمهای تاریک تحمّل نور را نداشتند و خود حضرت موسی(ع) نیز غش کرد و تحمّل نداشت.
با استمرار بر تقوا تحمّل نور پیدا می شود
باید انسان به مرور و با استمرار بر تقوا و اطاعت از خدا و قرآن و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) یواش یواش نورانی شده و تحمّل نور را پیدا کند، فلذا خداوند میفرماید که قرآنی که نور است، اگر آن را بر کوه نازل کنیم، متلاشی میشود و تحمّل ندارد.
«لو أنزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیه الله»
حشر ۲۱
یک نفر را میخواهد مثل پیامبر اکرم(ص) که آن قدر خودش را آماده کرده و روزها و شبها در غار حرا مانده و استقامت کرده، تازه وقتی وحی بر ایشان نازل میشود، تمام بدن مبارکشان میلرزد که وقتی برگشتند، به حضرت خدیجه(س) فرمودند مرا در یک گلیم بپیچ. تحمّل نور الهی سخت است، ولی با استمرار بر تقوا به مرور میسّر می شود. ولی آدمی که تاریک است، در تاریکی دست و پا زده و اصلاً متوجّه نور نمیشود، می گوید تا وسیله نباشد نمیشود.
انسان باید به انبیاء الهی نگاه کرده و عبرت بگیرد. مقابل حضرت موسی(ع)، قارون است که از مال دنیا چیزی کم نداشته و داراییهای او را کسی نمیتوانست حمل کند، امّا سرانجامی نداشت؛ یا فرعون که خدایی میکرد یا نمرود که در تاریکی دست و پا میزدند و فکر میکردند که همه چیز دارند و تحت قدرتشان است، حال آن که همه سراب بود و هیچ نبود و آن چه که بود، خدمت انبیاء الهی بود، نور آنها بود که بود، وجود مقدّس انبیاء الهی بود که بود.
با اعمال صالح می شود کسب نور کرد
حال تمام اعمال را در قیاس نور و ظلمت میتوانیم فهم کنیم، یعنی هر عمل صالحی که انسان انجام میدهد، نوری کسب میکند و به نور نزدیک میشود. در مقابل، گناهان مانع نور شده و ظلمت و تاریکی میآورد. آنهایی که متوجّه نور میشوند، انسانهای صالح را از غیر صالح تشخیص میدهند، فلذا صاحبان نور، منافقین را تشخیص میدهند که این شخص ظاهرسازی کرده، ولی در باطن نوری ندارد. در سورهی مبارکهی حدید آیهی ۱۳ میفرماید:
«یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نوراً فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب»
روزی میآید که منافقین به کسانی که ایمان واقعی دارند میگویند که صبر کنید تا کمی از نورتان برداریم، چون خودشان نور نداشتند و فقط ظاهرسازی میکردند (این روزها هم اگر بخواهید به پست و مقامی برسید، باید ظاهر را درست کرده، ریش بگذارید، تسبیح بیندازید، انگشتر عقیق به دست کنید و جای مهر بر پیشانی داشته باشید، ولی آیا اینها نور میآورد؟) در این جا ندا میرسد که برگردید پشت سرتان و از آن جا نور بردارید. حالا این برگشتن به پشت سر به چه معناست؟ بعضی میگویند طعنه است یعنی اگر می توانید به دنیا برگردید و از آن جا نور بیاورید، یعنی این که نمیتوانید چنین کاری انجام دهید. بعضی دیگر نیز گفتهاند این برای فریب دادن منافقین است. صدا می رسد که پشت سرتان را نگاه کرده و از آن جا نور بگیرید؛ تا برمی گردند میبینند دیوار بلند و حصاری بین منافقین و مؤمنین زده شد که این حصار، حصار عجیبی است و قلعهای زده شد که مؤمنین درون این قلعه و منافقین بیرون آن قرار دارند. آن طرف دیوار، رحمت و این طرف، عذاب. یک طرف مؤمنین با یکدیگر هستند و خوشحال و خندان و شادان میباشند و به وعدههای الهی رسیدهاند و نوری که خدا وعده داده بود میبینند، ولی در طرف دیگر میبینند که همه چیز را باخته و از دست دادهاند که این خود بدترین عذاب است.
بالاخره این نور و ظلمت یک میزان است که انسان تمام اعمال صالح و غیر صالح را می تواند با آن بسنجد.
نماز، روزه، وضو، علم و … همه نور هستند و در مقابل، گناهان تاریکی است، مثل جهل که خودش ظلمت و تاریکی است؛ فلذا دستور داده شده:
«أطلب العلم من المهد إلی اللحد» و «طلب العلم فریضه علی کلّ مسلم».