پیامبر رحمت ص در قرآن
«قسمت پنجم»
«سعید مظلومی»
قرآن معجزه پیامبر اکرم(ص)
شکّی نیست که قرآن، معجزهی پیامبر گرامی اسلام(ص) است، لذا تأکید زیادی روی قرائت، تدبّر و تأمّل در قرآن شده است. در سوره مزّمّل آیه ۲۰ امر صریح میفرماید:
«فاقرؤوا ما تیسّر من القرآن»
هر چه میتوانید قرآن بخوانید.
و در سوره محمد(ص) آیه ۲۴ می فرماید:
«أفلایتدبّرون القرآن أم علی قلوب أقفالها»
آیا در قرآن نمی اندیشند یا بر قلوبشان قفهاست؟
در سورهی مبارکهی فرقان آیهی ۳۰، پیامبر(ص) به خدا شکایت میبرد:
«و قال الرسول یا ربّ إنّ قوم اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً»
خدایا! قوم من این قرآن را مهجور گذاشته و رها کردند.
رها کردن هم از جهت قرائت قرآن و هم از جهت تدبّر و تأمّل در معانی قرآن می تواند مصداق داشته باشد.
حال میخواهیم دربارهی چگونگی این معجزه صحبت کنیم. اوّل این که خداوند تبارک و تعالی در سورهی مبارکهی بقره آیهی ۲۱۳ میفرماید:
«کان الناس أمّه واحده فبعث الله النبییّن مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحقّ»
مردم یک امّت بودند پس خداوند پیامبران را برای بشارت و ترساندن فرستاد و همراه ایشان کتاب را به حق نازل کرد.
خدا به همراه پیامبران، کتاب نازل کرد. پس معلوم میشود این کتاب را همهی پیامبران الهی دارا بوده و با آن ارتباط داشتند. پس باید بفهمیم حقیقت این کتاب چیست. در مورد پیامبر اسلام(ص) هم خداوند در سورهی مبارکهی آل عمران آیهی ۱۶۴ میفرماید:
«و لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه»
خدا به مؤمنین منّت گذاشت که از میان خودشان یک پیامبری را برگزید که آیات پروردگار را برای مردم بیان و آنها را تزکیه میکند و ایشان را تعلیم کتاب و حکمت میدهد.
میفرماید تعلیم کتاب، نه قرآن. میخواهیم یک مقدار تفاوت قائل شویم. کتاب یک چیزی است در نزد خداوند تبارک و تعالی که اسمش را لوح محفوظ میگذارند یا در بعضی نقلها گفته شده اسم اعظم یا به محتوای آن، اسم اعظم میگویند که از آن کتاب، کتابهای آسمانی یکی پس از دیگری نشأت گرفته و نازل شده و پایین آمدهاند؛ به زبانها و نحوههای مختلف و همهی انبیاء الهی با آن کتاب ارتباط داشتند که البته ارتباطشان تفاوت داشته است (هر کدام در حدّ خودشان). در قرآن خداوند تبارک و تعالی در سورهی مبارکهی مائده آیهی ۴۸ میفرماید:
«و أنزلنا إلیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب»
ما کتاب را به حق به تو نازل کردیم، در حالی که کتابهای قبلی را هم تصدیق میکنی.
یعنی کتابهای آسمانی قبلی همراه با قرآن همگی از یک منبع سرچشمه میگیرند و آن منبع، اصل است و مهم میباشد، گرچه همهی این کتابها هم مهم هستند. در مورد حضرت عیسی(ع) نیز در قرآن داریم که خداوند میفرماید عیسی(ع) آمد در حالی که تورات را تأیید و تصدیق میکرد و خودش انجیل را آورد. معلوم میشود که همه از یک سرچشمه هستند و به این اصطلاحاً «علم الکتاب» گفته میشود، علم به آن کتابی که عند الله محفوظ است.
آوردن تخت بلقیس
در ماجرای حضرت سلیمان(ع) در سوره نمل که قضیهی بلقیس پیش آمد و هدهد خبر آورد که زنی پادشاه قومی است و ایمان نیاوردهاند. حضرت سلیمان(ع) نامه فرستاد که ایمان بیاور. بلقیس ایمان نیاورد و هدایایی فرستاد که هدایا را حضرت سلیمان(ع) برگرداند. سپس فرمود که با لشکری عظیم خواهم آمد تا شما مسلمان شوید. بعد قرار شد خود بلقیس خدمت حضرت سلیمان(ع) برسد. آن جا حضرت فرمودند که چه کسی میتواند تخت مشهور بلقیس (که ظاهراً تخت خیلی شکیل و بزرگ و وزینی بوده که مانند نداشته) را برایم بیاورد؟ در آن جا میفرماید:
«قال عفریت من الجنّ أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک»
یک عفریت جن گفت من قبل از این که از جایت بلند شوی آن را میآورم. در همین موقع بود که جناب آصف بن برخیا که وصیّ حضرت سلیمان(ع) و در بعضی قولها نیز گفته شده که خواهرزاده ایشان بود، گفت (در قرآن اسم آصف بن برخیا نیامده و به این صورت تعبیر شده است):
«قال الذی عنده علم من الکتاب»
آن کسی که علمی از کتاب داشت، یعنی بخشی از علم «کتاب» را دارا بود گفت:
«أنا آتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک»
قبل از اینکه چشم به هم بزنی من آن را آوردهام. هنگامی که حضرت سلیمان(ع) اذن داد، نگاه کرد دید تخت بلقیس حاضر است.
فرق معجزه و کرامت
این عمل از ناحیهی آصف بن برخیا، کرامت محسوب میشود که تخت بلقیس را از این فاصلهی دور و در چشم به هم زدنی حاضر کرد. این خیلی نیاز به تأمّل دارد که آصف چه داشت؟ اوّل این که آصف پیامبر نبود. معجزه مخصوص پیامبران است. غیر از پیامبران الهی معجزه ندارند. اعمالی که اولیاء الهی انجام میدهند که خارق عادت و از عجایب است، کرامت نام دارد.
فرق معجزه و کرامت چیست؟ معجزه همان طور که از اسمش پیدا است، از کلمهی «اعجاز» میآید به معنای دیگران را عاجز کردن از انجام دادن آن عمل، یعنی پیامبران الهی به اذن پروردگار عملی انجام میدادند که دیگران از انجام آن عاجز بودند؛ حال یا مثل موسی(ع) که عصا میاندازد و اژدها میشود، یا مثل عیسی(ع) که مرده را زنده میکند یا مثل پیامبر(ص) که قرآن میآورد و لذا در معجزه، تحدّی و مبارزطلبی است، یعنی میگوید هر که میتواند این کار را انجام دهد. موسی(ع) به تمام ساحران گفت هر چه در چنته دارید بیرون بریزید. بعد عصایش را انداخت و گفت هر که میتواند این کار را انجام دهد که اژدها تمام مارها را خورد. حضرت عیسی(ع) وقتی که مرده زنده میکند میگوید اگر کسی میتواند، این کار را انجام دهد. در مورد پیامبر اسلام(ص) نیز در چندین جای قرآن داریم که میفرماید:
«فأتوا بسوره من مثله»
اگر فکر میکنید که پیامبر اسلام(ص) نعوذ بالله به خدا افترا بسته و این قرآن را به خدا نسبت داده، پس یک سوره مثل قرآن بیاورید. حال این که نمیتوانند یک سورهای مثل قرآن بیاورند، آیا فقط به خاطر فصاحت و بلاغت قرآن است که قرآن آن قدر فصیح و بلیغ است که کسی نمیتواند به این فصاحت و بلاغت، سورهای بیاورد؟ آیا فقط به این خاطر است که این قرآن مشتمل بر اخبار غیبیّه و پیشگوییها است؟ آیا فقط اعجاز قرآن در اینهاست؟ اینها هست، ولی فقط اینها نیست، اعجاز قرآن در این است که قرآن کاملترین و مفصّلترین کتابی میباشد که از لوح محفوظ منشعب شده است. فلذا این ارتباطی که این الفاظ قرآن با آن معنا دارد (لوح محفوظ از جنس معنا و نور است)، لفظ دیگری نمیتواند برقرار کند.
با قرآن ممارست کنیم
لذا قرآن نور میباشد و از آن نور منشعب شده است و اگر کسی واقعاً قرآن بخواند و تأمّل و تدبّر کند، در اثر کثرت ممارست به قرآن، خداوند تفضّل میکند و ممکن است در یک حدّی علم کتاب به او عطا کند؛ همان که قبلاً گفتیم خداوند میفرماید ما نوری به مؤمنین میدهیم که به وسیلهی آن نور میتوانند راهشان را در بین مردم پیدا کنند و به همین خاطر تأکید شده که قرآن زیاد بخوانید و با آن نشست و برخاست داشته باشید، کار روزمرّه باشد، یعنی روزی نباید از ما بگذرد که ما با قرآن ارتباط نداشته باشیم و آیاتی از قرآن را نخوانیم و حدّاقل در یک آیهی آن مقداری تأمّل و تدبّر نکنیم.
خسران است اگر روزی بر انسان بگذرد و در آن روز هیچ ارتباطی با قرآن نداشته باشد. گرچه نماز میخوانیم و در هر نماز سورهی مبارکهی حمد و یک سورهی دیگر را میخوانیم، ولی این کافی نیست، در طول سال با کلّ قرآن باید ارتباط داشته و ختم قرآن کنیم. هر چه هم بخوانیم و ارتباط داشته باشیم کم است. پس حتماً انسان باید برنامهای برای قرائت و تدبّر در قرآن داشته باشد که شاید خداوند تفضّل کند، همان طور که پیامبر(ص) میفرمایند:
«لیس العلم بکثره التعلّم إنّما هو نور یقذفه الله فی قلب من یرید الله أن یهدیه». الوافی ج۱ ص۱۰
علم با زیاد یادگیری به دست نمیآید، همانا علم نوری است که خدا در قلب کسی که میخواهد او را هدایت کند قرار می دهد.
البته انسان باید زمینهاش را داشته باشد و ایجاد کند که خدا این نور علم را درون انسان قرار دهد. این زمینه چیست؟ با ارتباط و انس و خواندن و تأمّل و تدبّر در قرآن.
فرق کرامت با اعمال مرتاض ها
جناب آصف بن برخیا معجزه انجام نداد. معجزه یعنی کس دیگری نمیتواند انجام دهد و به همین خاطر معجزات پیامبران الهی انحصاری بوده است، امّا در کرامت این جور نیست، کرامت را دیگران هم میتوانند انجام دهد.
کرامت به معنای بزرگواری است. درست است که کرامت، دخل و تصرّف در عالم هستی است، منتها تصرّفی که اولیاء الهی میکنند فرق دارد با آن کسانی که در اثر ریاضت، نفس را قوی کرده و در اثر قوی کردن نفس، کارهایی میتوانند انجام دهند؛ مثل این مرتاضها که مثلا در هوا مینشینند، عمری تلاش کرده که بتواند در هوا بنشیند و … .
فرق کرامت اولیاء با کارهای امثال مرتاضها چیست؟ فرق عمدهاش این است که اوّلاً کرامت اولیاء برای نشان دادن خودشان نیست و ثانیا هیچ وقت ضرری را متوجّه دیگران نمیکنند، بلکه کرامت و بزرگواری در حقّ دیگران است، ولی آنها این طور نیستند و میخواهند خودشان را مطرح کنند. میگویند این از من است و من ریاضت و زحمت بسیار کشیدهام و الان این قدرت را دارم که بتوانم این کارها را انجام دهم؛ ولی اولیاء الهی همهی تکیهشان به خداست و توکّل دارند، همان که حافظ میفرماید:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
منظور از این «صد هنر دارد» همان کرامت است. هیچ وقت نمیخواهد خودش را نشان داده و به خودش نسبت دهد. تا بگوید من، دیگر کارش تمام است و میافتد. ولی آنها این جور نیستند و تکیهشان به نفسشان است.
در روایت داریم از قول امام باقر(ع) در تفسیر البرهان که فرمودند: اسم اعظم الهی ۷۳ حرف است، آصف بن برخیا یک حرفش را داشت که این کرامت از او صادر شد. بعد حضرت دست روی سینهی مبارکشان گذاشتند و فرمودند از کلّ ۷۳ حرف، ۷۲ حرف را ما داریم و یک حرف مخزون عند الله است.
چرا کرامت از حضرت سلیمان صادر نشد؟
حال ممکن است کسی بگوید چرا خود حضرت سلیمان(ع) این کار را نکرد؟ حضرت سلیمان(ع) هم میتوانست، ولی یکی این که میخواست آصف را معرّفی کند که دیگران بدانند که آصف وصیّ سلیمان است و از او تبعیّت کنند. دیگر این که این کار تمرین است، فلذا تا این کار را آصف انجام داد و حضرت سلیمان(ع) دید، فرمود: «هذا من فضل ربّی». این از فضل پروردگار است و خدا این کرامات را نشان میدهد تا معلوم شود چه کسی شکرگزار است و چه کسی نیست.
اولیاء الهی کتوم هستند
اولیاء الهی بسیار کتوم هستند، یعنی کتمان کرده و کرامات را از خودشان رد میکنند. میگویند یکی از کسانی که خدمت مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی در نجف رفت و آمد داشت نقل می کند، از ایشان اجازه گرفتم که در ایران کاری دارم که باید بروم و برگردم. به ایران آمده و کارم را انجام دادم. موقع برگشت، پلیس ایران مانع میشد. هر چه تلاش هم کردم نشد. از ساختمان پلیس که بیرون آمدم، ناگهان حضرت آیت الله قاضی را دیدم. رفتم خدمتشان و سلام عرض کرده و گفتم اگر مقدور هست چیزی بنویسید که پلیس اجازهی رفتن به عراق را به من بدهد. ایشان هم چیزی نوشتند که آن را به پلیس دادم و اجازه را گرفتم. در عراق که خدمتشان رسیدم، بعد از احوالپرسی، از بابت آن نوشته تشکّر کردم. ایشان به شدّت منکر شدند و شاگردان در عجب بودند که حضرت آیت الله قاضی طباطبایی در این مدّت اصلاً از نجف خارج نشدهاند.
اولیاء الهی کتوم هستند، وگرنه امثال طیّ الارض برایشان کاری ندارد و اصلاً قصدشان، نشان دادن خود نیست.
خدا رحمت کند بزرگان را که میفرمودند اگر راهرویی مشغول این کرامات شود، در راه میماند و اصلاً عنایتی به این مسائل نداشتند. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله نجابت را که بعضی برای شفای بیمار خدمتشان میرسیدند که ایشان هر کس را یک جور حواله میدادند، مثلاً گوسفندی بکشید تا بیمارتان شفا یابد که میگفتند قبل از قربانی کردن گوسفند، بیمارمان شفا میگرفت یا یک حمد و قل هو الله بخوان تا شفا یابد و از خودشان رد میکردند.
اهل بیت(ع) صاحبان علم الکتاب
بالاخره این علم الکتاب عنایت پروردگار است. در آخر سورهی مبارکهی رعد میفرماید:
«یقول الذین کفروا لست مرسلاً قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»
آنهایی که کافر شدند میگویند تو که رسول نیستی بگو کفایت میکند خدا شاهد بین من و شما و کسی که علم کتاب پیش اوست.
«من عنده علم الکتاب» اشاره به حضرت امیر المؤمنین(ع) و بعد ایشان بقیه ائمّه دارد.
در کتاب کافی جلد ۱ صفحه ۲۲۹ در روایتی آورده است که امام صادق(ع) در مورد این آیه در حالی که دست را بر سینه خود گذاشته بودند می فرماید: و عندنا والله علم الکتاب کلّه.
در مورد آصف میفرماید «علم من الکتاب»، یعنی بخشی از علم کتاب، ولی در این جا برای حضرت امیر(ع) و اهل بیت(ع) میفرماید «علم الکتاب» کلّ علم کتاب در نزدشان است. روایات با این مضمون زیاد داریم.
در روایت دیگری هست که راوی میگوید نشسته بودم که دیدم حضرت موسی بن جعفر(ع) به شخصی میگویند که تو این قدر دیگر بیشتر زنده نیستی و کارهایت را سر و سامان بده. من پیش خودم گفتم مثل این که ایشان از مرگ افراد خبر دارند! بعد وقتی طرف رفت حضرت فرمودند: رشید هجری که از اصحاب امیر المؤمنین(ع) بود، علم منایا و بلایا داشت و به بعضی از افراد که تحمّلش را داشتند زمان مرگشان را خبر میداد. من که امام هستم، تمام این مسائل در ید ماست و خود تو نیز دو سال بیشتر زنده نخواهی ماند.
اهل بیت خزائن علم هستند. جا دارد که روی آیهی ۵۹ سورهی مبارکهی انعام هم تأمّل شود که در نماز غفیله هم میخوانید:
«و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلّا هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقه إلّا یعلمها و لا حبّه فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس إلّا فی کتاب مبین»
خزینه هاى غیب نزد اوست. جز او کسى از آن آگاه نیست و هر چه را که در خشکى و دریاست مىداند و هیچ برگ درختى نمىافتد مگر آنکه از آن آگاه است و هیچ دانهاى در تاریکیهاى زمین و هیچ ترى و خشکى نیست جز آنکه در کتاب مبین آمده است.
کتاب مبین همان لوح محفوظ است و کسی که با آن کتاب ارتباط پیدا کند، همهی اینها در ید قدرت اوست و ارادهاش با ارادهی خدا یکی میشود:
«إذا أراد الله بشیء أن یقول له کن فیکون»