پیامبر رحمت ص در قرآن
«قسمت دوم»
«سعید مظلومی»
مأموریت پیامبر خارج کردن مردم از ظلمات بسوی نور
قال الله تبارک و تعالی فی کتابه الکریم:
«بسم الله الرحمن الرحیم * الر * کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور …».
ابراهیم ۱
«کتابی که ما آن را به سوی تو نازل کردیم برای این بود که مردم را از ظلمات به سوی نور ببری …».
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم، هدفشان را از نازل کردن قرآن به وجود مقدّس حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی(ص) در ابتدای سورهی ابراهیم، خارج کردن مردم از ظلمات به سوی نور میفرمایند. یعنی از ظلمات بیرون بکشی، خارج کنی و به اذن پروردگارشان به سمت نور حرکتشان دهی. «به سمت راه خدای عزیز حمید». این صراط، همان صراط مستقیم است.
ظلمات و نور
حال راجع به این ظلمات و نور یک مقدار تأمّل و تدبّر در آیات قرآن داشته باشیم که در آیهی دیگری نیز (سورهی مبارکهی طلاق، آیهی ۱۱) خداوند میفرمایند:
«رسولاً یتلوا علیکم آیات الله مبیّنات لیخرج الذین آمنوا و علموا الصالحات من الظلمات إلی النور».
«پیامبری است که برای شما آیات مبیّنات خدا را تلاوت میکند برای این که کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند از ظلمات بیرون بکشد و به سمت نور هدایت بفرماید».
رابطهی نور و ظلمت یا نور و تاریکی، رابطهی ملکه و عدم ملکه است، یعنی ظلمت، یک امر عدمی است، یعنی عدم نور میشود ظلمت. هر گاه نور نبود، جایش ظلمت است. وقتی میخواهید تاریک شود، چراغ را خاموش میکنید. چراغ که خاموش میشود، خود به خود تاریک میشود، ولی نور باید ایجاد شود، باید یک نوری باشد و بیاید. همین نبود نور مساوی است با ظلمت.
خداوند تبارک و تعالی در ابتدای سورهی مبارکهی انعام میفرمایند:
« الحمد لله الذی خلق السموات و الأرض و جعل الظلمات و النور».
«حمد و سپاس مخصوص خدایی است که آسمانها و زمین را خلق کرد و ظلمات و نور را قرار داد».
حال چند نکته را برای کسانی که اهل تدبّر در آیات قرآن هستند عرض میکنیم. در ابتدا خداوند میفرماید آسمانها و زمین را خدا خلق کرد؛ اوّل میفرماید آسمانها (السموات)، نه آسمان (السماء)، ولی زمین را مفرد میآورد (الأرض) و مشابه همین در مورد ظلمات و نور هم میفرماید تاریکیها (ظلمات) و نور (النور) که مفرد است. معنی تحت اللّفظی و آن چیزی که مترجمین و مفسّرین قرآن گفتهاند این است که خدا زمین و آسمان را خلق کرد، زمینی که رویش ایستادهایم و آسمانی که بالای سرمان است. خوب اگر این طور بود، شاید باید میفرمود «خلق السماء و الأرض» آسمان و زمین، نه آسمانها. بعضی گفتهاند چون آسمان به نظر لایتناهی میآید و خیلی بزرگ و وسیع است، به همین دلیل لفظ «السموات» آورده شده. شاید منظور از آسمانها، دنیای دیگر باشد که این دنیای دیگر خودش مراتبی دارد که در آیات دیگر هم داریم آسمان هفتگانه یا هفت آسمان که در مورد اعمال حج میگویند این طواف که هفت بار دور خانهی خدا میچرخند، اشاره دارد به هفت آسمان و هر دورش حرکت است، یعنی باید حرکت کرد به سوی آسمان و هر دورش یک آسمان و یک اوج است. پس این «السموات» اشاره دارد به دنیاهای دیگر که بالادست این عالم با تمام کراتش است. پس اشاره دارد که خدا هم این دنیا و هم عوالم دیگر را خلق کرده است. پس دقّت کنیم که فقط این عالمی که در آن زندگی میکنیم نیست و عالمهای دیگری هم وجود دارد. این یک عالم است، ولی عوالم دیگری هم وجود دارد که باید به آنها توجّه داشت.
نکته دیگر اینکه خداوند برای آسمانها و زمین میفرماید «خلق» (خلق کرد)، ولی برای ظلمات و نور از واژهی «جعل» (قرار داد) استفاده میفرماید. مفسّرین به طور مختلف تفسیر کردهاند؛ از جمله توجیهات این است که چون ظلمت عدمی است و عدم خلق نمیشود، فلذا خداوند میفرماید: قرار دادم و نمیفرماید خلق کردم که البته این توجیه به نظر میرسد که سطحی باشد. باید مقداری دربارهی نور بیشتر تأمل و تفکّر کنیم. در مورد نور خیلی تفسیر داریم، خیلی جای تأمّل دارد که چندین جلسه بحث میطلبد. اوّل این که خدا خودش را نور تعریف کرده «الله نور السموات و الأرض». در جای دیگر از خود شخص پیامبر اکرم(ص) به نور تعبیر شده است. در چندین جای قرآن از خود قرآن به عنوان نور تعبیر شده است. از علم به نور تعبیر شده. نسبت به بعضی اعمال هم نور گفتهاند: «انّ الوضوء علی الوضوء نور علی نور».
گفتیم که «ظلمات» را با لفظ جمع و «نور» را با لفظ مفرد آورده است. به نظر می رسد دلیلش این است که نور، بسیط و مفرد است، چند نور نداریم، یک نور بیشتر نیست؛ فلذا خداوند تبارک و تعالی آن را به خودش نسبت میدهد «الله نور السموات و الأرض»، ولی ظلمات و تاریکیها یعنی موجباتی که نور را کنار میزنند یا نور را جذب نمیکنند یا به خودشان نمیگیرند یا مانع نور هستند و چنین چیزهایی که موجب تاریکی میباشند زیاد هستند، ولی نور یک چیز بیشتر نیست و پیامبر(ص) مأمور است که مردم را از این ظلمات و تاریکیها به سمت نور حرکت دهد که همان وحدت است. معلوم میشود که در ظلمات تکثّر است، ولی در نور نیست و وحدت است؛ همانند قطرههای باران که هر قطره خودش یک هویتی دارد، وقتی این قطره به دریا میریزد و با دریا یکی میشود، دیگر تبدیل به دریا میشود و قطرهای باقی نمیماند.
شاید این تعبیر ظلمات و نور را بتوان به صورت احتمال گفت که تعبیری هستند از دنیا و عوالم دیگر، یعنی همان طور که خداوند میفرماید «السموات و الأرض»، در این جا هم میفرماید «ظلمات و نور» خداوند قرار داد که این دنیا، ظلمات و عوالم دیگر نورانی هستند که پیامبر اکرم(ص) مأمور است که از این دنیای مادّی ظلمات و تاریک انسان را بیرون بکشد و به سمت نور حرکت دهد.
پیامبر و قرآن نور هستند
در سورهی مبارکهی مائده آیات ۱۵ و ۱۶ خداوند میفرماید:
«یا أهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبیّن لکم کثیراً ممّا کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر * قد جائکم من الله نور و کتاب مبین»
رسول ما به پیش شما آمد و بسیاری از آنهایی که در کتاب بود و شما آن را مخفی کردید و به مردم نگفتید بیان می کند. (یکی از آن چیزهایی که در کتب آسمانی ـ تورات و انجیل ـ بود و آن را مخفی میکردید، اشارت به وجود حضرت ختمی مرتبت(ص) بود که پیامبر(ص) این را اعلام کرد و آدرس داد که خدا در تورات و انجیل به آمدن پیامبر اسلام(ص) بشارت داده بوده است). خیلی از حرفهای بیخودی را هم که از روی دنیاطلبی تحویل مردم دادید، پیامبر(ص) از آنها میگذرد و مشتتان را باز نمیکند. از جانب خدا برای شما نور و کتاب آشکار آمد.
بعضیها گفتهاند که این نور همان قرآن است و خداوند میفرماید من قرآن را فرستادم و «کتاب مبین» عطف تفسیری به «نور» است. بعضی دیگر میفرمایند که این «نور» عبارت دیگر «قد جائکم رسولنا» است، رسول ما که همان نور است به سمت شما آمد، نور یعنی همان پیامبر اکرم(ص). «کتاب مبین» هم عطف میشود به این معنا که پیامبر(ص) با کتاب آمد. شاید هم این جا خدا میخواهد یک وحدتی را برساند که وجود مقدّس پیامبر(ص) با قرآن یکی است، این نور و کتاب مبین یکی هستند، کتاب و قرآن هم کلماتی هستند که از ناحیهی خدا به وجود مقدّس حضرت ختمی مرتبت(ص) نازل شده و از ناحیهی آن حضرت به ما داده شده است، فلذا وجود مقدّس حضرت ختمی مرتبت(ص) فانی در قرآن است و یکی شدهاند، پیامبر(ص) قرآن ناطق است، کلامش کلام وحی است: «و ما ینطق عن الهوی».
این نور و کتاب مبین را خدا فرستاد، در آیهی بعد خداوند میفرماید:
«یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه و یهدیهم إلی صراط مستقیم»
خدا به وسیلهی این نور و کتاب مبین، کسانی که را که دنبال رضایت خدا هستند به سوی راههای ایمن و سلامت هدایت میکند. (آنهایی که دنبال خدا هستند؛ یرجوا الله و الیوم الآخر ـ امید به خدا و روز قیامت دارند) و به وسیلهی همان نور و کتاب مبین، آنهایی که دنبال رضایت خدا هستند را از ظلمات خارج و به سوی نور به اذن پروردگار هدایت میکند و آنها را به سمت صراط مستقیم هدایت میکند.
مراتب هدایت
مجموع این کلمات (هدایت به سبل السلام، خروج از ظلمات به سوی نور و هدایت به سمت صراط مستقیم) یک چیز هستند؟ خیر، ظاهراً دارای مراتب هستند؛ مرتبهی اوّل هدایت به سمت «سبل السلام» است، «سبل» جمع «سبیل» است، یعنی راههای سلامت یا همان که خداوند میفرماید: «الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا». آنهایی که مجاهده میکنند، به سمت راههای خودمان هدایتشان میکنیم، یعنی این که راههای خدا متفاوت است، همان چیزی که مشهور است و شنیدهاید: «الطرق إلی الله بعدد أنفاس الخلائق». راههای رسیدن به خدا به عدد مردم است و ممکن است هر کس از جهت خلقیّات، روحیّات و تجلّیّات، یک روش، سلیقه و نحوهای باشد؛ ولی همهی آنهایی که به دنبال کسب رضایت خدا هستند و تمسّک به قرآن و اهل بیت(ع) میکنند، در راههای سلامت هستند. هر کدام از انبیاء الهی را که نگاه میکنیم، خصوصیّاتی داشتند: حضرت موسی(ع)، هارون(ع)، حضرت عیسی(ع)، حضرت یحیی(ع)، حضرت ابراهیم(ع) و … . هر کدام روحیّات و خلقیّات متفاوتی داشتند، مثلاً حضرت یحیی(ع) همیشه گریه میکرده و اهل بکاء بوده است، ولی در مورد حضرت موسی(ع) چنین چیزی نقل نشده است و طبق قرآن ایشان قوی و زورمند بودهاند. حضرت عیسی(ع) پیامبری نرمخو و لطیف بودهاند. حتّی معجزاتشان نیز با هم متفاوت بوده است، ولی همه در سبل السلام حرکت میکردهاند. اینها جزئیّات است و مهم نیست، این مهم است که از پلیدیهای جهل، گناهان و خلاف رضای پروردگار به دور هستند. وقتی کسی تلاشش این است که رضای پروردگار را کسب کند، در راه سلامت است، هم سلامت دنیا و هم سلامت آخرت، هم دنیا را دارند و هم آخرت و از دنیا برای کسب آخرت استفاده میکنند. این سبل السلام است.
در مرتبهی بعد (در همین دنیا که به سمت سلامت حرکت میکنند) باید از ظلمات به سمت نور خارج بشوند، یعنی به سمت عوالم دیگر راهی باز کنند که این کار سختی است، ولی بالاخره باید حرکت کرد، اگر حرکت نکنیم، همین جور در ظلمات میمانیم.
مرغ باغ ملکوتم نیام از عالم خاک/چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
باید حرکتی باشد که از این عالم ظلمات و از این دنیا به سمت نور بیرون بیایند. اگر این حرکت را کردند، در نهایت به صراط مستقیم میرسند که دوباره «یهدیهم» را خداوند در این جا تکرار میفرماید «و یهدیهم إلی صراط مستقیم». به صراط مستقیم که رسیدند، دیگر برگشتی در آن نیست، دیگر این راه انبیاء، صدّیقین، شهداء و صالحین است، همراه آنها میشود، همگفتار، همکردار و همفهم با این بزرگان میشود. صراط مستقیم مال اینهاست، مال کسانی که خدا به آنها نعمت داده است: «و من یطع الله و رسوله فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبییّن و صدّیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقاً». اگر انسان به آن درجه و رتبه برسد، اینها خوب رفیقانی هستند و آن موقع معنای لذّت و نور را متوجّه میشود، ولی باید حرکت کرد:
نابرده رنج گنج میسّر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد