پیامبر رحمت ص در قرآن
«قسمت اول»
«سعید مظلومی»
قرآن معرّف پیامبر
بهترین معرّف پیامبر اکرم(ص) خداوند متعال در قرآن کریم است. یعنی آن طور که خدا در قرآن پیامبر را معرّفی می کند، هیچ کس نمی تواند آن طور معرّفی کند. از دید خدا به پیامبر نگاه کردن فرق دارد با این که ما بخواهیم با سیره ی تاریخی و آن چه که در کتب تواریخ نوشته شده و آن چه که اشخاص دیدند و شنیدند و نقل کردند بخواهیم شخصیّت پیامبر اکرم(ص) را بررسی کنیم. فلذا به سراغ آیات قرآن برویم، هم تأمّل و تدبّری در آیات قرآن باشد که به آن امر شده است (أفلایتدبّرون القرآن) و هم با توجه به موضوعات و مناسبت های مختلف در رابطه با سیره و روش زندگانی پیامبر اکرم(ص) از آیات قرآن مدد بگیریم و به مناسبت، گریزی هم به تاریخ بزنیم.
أسوه بودن پیامبر ص
اوّلین چیزی که به نظر رسید، أسوه و الگو بودن پیامبر اکرم(ص) و حضرات معصومین(ع) است.
در قرآن کلمه «أسوه» سه بار استعمال شده است. أسوه یعنی الگو و سرمشق که در قرآن درباره دو نفر ذکر شده است، یکی حضرت ختمی مرتب و دیگری حضرت ابراهیم و کسانی که با ایشان همراه هستند. آیه اول در سوره احزاب آیه ۲۳ است:
«لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً».
آیه با «لام» مفتوح که برای تأکید استفاده می شود شروع شده است. کلمه ی «قد» به معنای «به تحقیق» است که زمانی که با لام تأکید همراه می شود، تأکید مضاعف دارد. حتّی بعضی گفته اند که این لام، لام قسم است که همراه با قسم، مورد بعد از خود را تأکید می کند. «کان» برای استمرار به کار می رود، یعنی مستمرّاً برای شما این طور است. پس هر آینه، به تحقیق، مستمرّاً برای شما در رسول خدا(ص) أسوه ی حسنه است. لام در «لکم» به معنای نفع است، بر خلاف «علی» که برای ضرر است. به طور مثال وقتی گفته می شود شهادت له و شهادت علیه، له یعنی شهادت به نفع و علیه یعنی شهادت بر ضرر. پس در آیه یعنی این أسوه بودن رسول خدا(ص) برای شما منفعت است، یعنی خدا انسان را خلق کرد، به این انسان فرمود کامل شو و به سمت کمال حرکت کن. ما در تو استعدادهای نهفته ای قرار داده ایم که این استعدادها باید پویا و بالفعل شود. به قول امروزی ها، پتانسیل شکفته نشده است که باید شکفته شود. نمونه ی شکفته شده ی آن را به شما نشان می دهیم. این نمونه ی یک انسان به تمام معنا کامل است؛ و لذا می فرماید: فی رسول الله، در خود رسول خدا. یک وقت است گفته می شود که فلانی در این جهت برای شما الگو است، مثلاً فلانی در درس خواندن برای شما الگو است، در راه رفتن برای شما الگو است، در ورزش برای شما الگو است، ولی در رسول خدا گفته شده در تمام جهات برای شما أسوه است.
حجّت بودن قول، فعل و تقریر معصوم
در اصول فقه در باب حجّت وقتی به حجّت بودن معصوم می رسیم، می گوییم قول، فعل و تقریر معصوم حجّت است. قول یعنی کلام معصوم، روایاتی که از معصوم رسیده است، آن چه فرموده اند، کلام معصوم حجّت است و از جهت حجّت بودن با قرآن تفاوتی ندارد، یعنی همان طور که قرآن حجّت است، روایات نیز برای ما حجّت است، با این تفاوت که در قرآن ما مطمئنّیم که از جانب خداست، ولی روایت چون نقل قول شده است دو شک در آن وجود دارد، یکی این که آیا واقعاً معصوم این را فرموده است یا نه که مربوط به علم رجال است که از جهت صدور سند، آیا این سند صحیحه است یا نه و از جهت صحّت صدور بحث می شود. دوم این که آیا راوی عین کلام معصوم را نقل کرده یا نقل به معنا کرده یا آن چه که خودش فهمیده است را گفته؟ که فنّ درایه و رجال علومی هستند که برای روایت شناسی به کار می روند، ولی در قرآن چنین مشکلی را نداریم و می دانیم که پیامبر(ص) این قرآن را بدون کم و کاست برای ما نقل کرده اند، حتّی آن جایی که خداوند خطاب به پیامبر فرموده اند بگو، «بگو» را نیز پیامبر فرموده اند (قل). پس قول (یعنی کلام و روایت)، فعل (کارهایی که انجام داده اند، شاید نتوانیم به ضرس قاطع بگوییم مستحب بوده، حداقلش این است که مباح می باشد. البته در موارد نادری امکان دارد که از معصومین مکروهی صادر می شده به این لحاظ که مردم بفهمند این فعل حرام نیست) و تقریر (یعنی کسی مقابل معصوم کلامی را نقل کرده و برای معصوم امکان رد کردن کلام بوده و رد نکرده. این سکوت علامت تأیید است، مگر این که مشکلی برای نهی بوده باشد، بنا بر تقیّه و … تقریر به معنای امضاء می باشد) رسول خدا(ص) برای ما حجّت است. حال می رسیم به سنّت پیامبر، بعضی از روش های زندگانی بوده که پیامبر در طول عمرشان مستمرّاً انجام می داده اند. بعضی از کارها بوده که مثلاً یک بار از پیامبر صادر شده باشد که به آن نمی توان سنّت گفت.
قرآن می فرماید «أسوه حسنه»، یعنی سرمشق نیکو، خوب سرمشقی است، پس باید این را خوب دید و خوب شناخت و عمل خود را با آن تطبیق داد. مثل یک استاد خطّاطی که یک سرمشق برای شاگرد می نویسد و به شاگرد می گوید خوب به اندازه و کشیدگی حروف نگاه کن و تو هم مثل همین بنویس. آنهایی که در اوایل، اسلام آورده بودند به پیامبر می گفتند که چگونه نماز بخوانیم؟ پیامبر می فرمودند: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی». همان طور که می بینید من نماز می خوانم نماز بخوانید. پس آن کسی که می خواهد خطّاطی یاد بگیرد، باید خوب ببیند و خوب بشناسد.
با عمل به سنّت، به معصومین نزدیک شویم
پس ما باید در زندگانی معصومین و سیره پیامبر دقت کنیم و خوب بشناسیم و خوب مطالعه و بررسی کنیم و سعی کنیم آن را روش و الگوی خود قرار دهیم. گاهی که به عوام درباره ی سیره پیامبر و حضرت امیر گفته می شود، خود را عاجز از رسیدن به آنان می دانند و می گویند چه کسی پیامبر یا علی میشود. درست است، آنان انسان کامل به تمام معنا هستند و کسی به آنها نمی رسد، ولی می شود به آنها نزدیک شد. انسان باید سعی کند خودش را با آن روش ها و سنت ها تطبیق دهد. اول قدم هم این است که فهمش را نزدیک کند، با عمل صرف ممکن نیست. با فهم نزدیک شود و سپس عملش را تطبیق دهد.
پس این جاست که خداوند در ابتدا می فرماید برای شما (لکم)، منتها نه برای همه ی شما، (لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا) بلکه برای کسانی که امید به خدا و روز آخر دارند و زیاد به یاد خدا هستند، یعنی اوّل باید از جهت اعتقادی درست شود، اوّل این که انسان خدا را به یگانگی، خدا را به همه کاره بودن به معنای واقعی اعتقاد داشته باشد، باور داشته باشد. آنهایی که خداباور هستند و به دنبال این دنیا نیستند و روز پایان را می بینند که در خطبه همّام حضرت امیر می فرمایند: متّقین انسان های زیرکی هستند، زیرکی آنها به این است که در حالی که همه مردم به دنبال پول و مقام و شهرت می دوند، آنها به دنبال آخرت هستند و امید به آن دارند. چنین افرادی، الگوی آنها پیامبر است.
پیامبر ص از جنس سایر انسانها است
حال چنین پیامبری که می خواهد اسوه و الگو باشد، باید از جنس خود انسان باشد. خداوند در قرآن می فرماید می توانستیم پیامبر را از ملائک قرار دهیم، ولی در این جا مردم می گفتند که او از جنس ما نیست و از سختی ها و مشکلات و مصائب ما خبر ندارد، ولی خداوند به پیامبر می فرماید به مردم بگو من هم از جنس شما هستم (قل إنّما أنا بشر مثلکم) که خداوند با تأکید به وسیله «إنّما» می فرماید (این است و جز این نیست) یعنی تمام مشکلات بشری را پیامبر نیز دارد، منتها این حالت مادّی بودن را که باید به کمال برساند، به کمال رسانده است، یعنی زمانی که پیامبر خدا در مدّت طولانی به عبادت می ایستادند، پای مبارکشان درد می گرفت و گاهی آنقدر ورم کرده بود که تکیه گاهشان را از این پا به آن پا تغییر می دادند که آیه نازل شد که ما این قرآن را بر تو نازل نکردیم که اینقدر به سختی بیفتی. یا مثلاً در جنگ احد که کلاهخود پیامبر وارد فک ایشان شده بود و دندان مبارکشان شکسته بود که به سختی مجروح شده بودند و همانند سایر افراد بشر، ایشان نیز درد می کشیدند و خون ریزی داشتند. یعنی تمام خصوصیات بشری (مثل خوردن و خوابیدن و ازدواج و …) را پیامبر نیز دارند، ولی با تمام این اوصاف در کمال انسانیت قرار دارند و این هنر است. ما باید این را بشناسیم و بتوانیم پیامبر را الگوی خود قرار دهیم.
ابراهیم و اصحابش نیز أسوه هستند
در آیه ۴ سوره ممتحنه نیز همین أسوه بودن در باره حضرت ابراهیم نیز بیان شده است.
«قد کانت لکم أسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه»
با این تفاوت که در اینجا لام تأکید نداریم که یعنی روی پیامبر تأکید بیشتری هست و دیگر این که پیامبر در آن جا مقدم شده بود و اینجا «أسوه حسنه» مقدم شده است، به این معنا که این آیه می خواهد دایره را باز کند که فقط رسول خدا نیست (گرچه رسول خدا نمونه اتم و اکمل در انسانیت است) ولی کسان دیگری هم می توانند الگو باشند، یکی خود حضرت ابراهیم که الگو برای همه می باشند و از پیامبر نیز زمانی که پرسیده می شود دین شما قبل از بعثت چه بوده، می فرمایند من به دین حضرت ابراهیم بودم که خداوند نیز در قرآن می فرماید:
«ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً …» آل عمران ۶۷
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه بر فطرتش مسلم بود.
اولیاء الهی نیز أسوه هستند
در باره حضرت ابراهیم نیز در ادامه خداوند می فرماید «و الذین معه» کسانی که با حضرت ابراهیم همراه می شوند، یعنی آنهایی که از جهت فهم، فهمشان با پیامبر اکرم و ابراهیم نزدیک یا یکی می شوند و همراه می شوند، مثل شاگردی که خطّاطی یاد می گیرد و بعد شبیه استاد می نویسد و خودش مشابه استاد می شود و شاید دیگر نیازی به آموزش از استاد نباشد، چون دیگر همراه و همقدم استاد شده است و خودش می تواند الگو شود. از این قضیه می توانیم استفاده کنیم که در ابتدا خود حضرات معصومین و بعد از آنها اولیاء الهی و بزرگان – که می توان از حضرت امام خمینی ره و مرحوم آیت الله العظمی نجابت ره نام برد – نیز می توانند اسوه و الگو باشند، چون از جهت فهم به آن بزرگان نزدیک شده اند و چون نزدیک شده اند، یک الگوی زنده و ملموس برای ما هستند. قطعاً به کمال و تمامیت حضرت پیامبر نمی رسند، ولی برای ما می توانند الگو باشند. در این آیه، دیگر ادامه آیه قبل را نمی بینیم، ولی در آیه ششم خداوند تأکید می فرمایند:
«لقد کان لکم فیهم اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر»
(در این جا دوباره لام تأکید آمده است) کسانی که از جهت اعتقادی وابسته به این دنیا نیستند و می خواهند برای دنیای دیگری کار کنند و امید به وصال محبوب و خداوند تبارک و تعالی دارند. لازمه این امر، شناخت شخصیّت رسول اکرم(ص) و بعد از ایشان حضرات معصومین و سپس شناخت اولیاء الهی که این خیلی کمک می کند. استاد ما حضرت آیت الله العظمی سیدعلی محمد دستغیب می فرمایند که هر از گاهی احوالات بزرگان را مطالعه کنید. بزرگان گذشته، کتاب هایی را در شرح احوالات علماء و اولیاء نوشته اند و انسان خود را با آنان مقایسه کند.
هفت شهر عشق را عطّار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم