روایات و دسیسه های یهود
نویسنده: «ع م»
بررسی حدیث :
“کان بنو اسرائیل اذا اصاب احدهم قطره بول، قرضوا لحومهم بالمقاریض…”
و
روایات و دسیسه های یهود در تحریف تفسیر آیه ۱۰۸ سوره توبه در مدح مسجد قبا:
لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَىٰ مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ، فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ.
(قطعاً مسجدی که از نخستین روز بر پایه تقوا بنا شده شایسته تر است که در آن [به نماز و عبادت] بایستی، در آن مردانی هستند که خواهان پاکیزگی هستند؛ و خداوند اهل طهارت و پاکی را دوست دارد).
ابن جریر طبری از علمای اهل سنت در تفسیر جامع البیان ج ۱۱ ص ۴۱ حدیث ذیل را در تفسیر آیه فوق آورده که:
حدثنا عبد الأعلى بن واصل، قال: ثنا. إسماعیل بن صبیح الیشکری، قال: ثنا. أبو أویس المدنی، عن شرحبیل بن سعد، عن “عُوَیم بن ساعِده” وکان من أهل بدر، قال:
قال رسول الله ( ص ) لأهل قباء:
إنی أسمع الله قد أثنى علیکم الثناء فی الطهور ، فماهذا الطهور؟
قالوا: یا رول الله ما نعلم شیئا إلا أن جیرانا لنا من الیهود رأیناهم یغسلون أدبارهم من الغائط، فغسلنا کما غسلوا.
“عُوَیم بن ساعده” که از حاضران در جنگ بدر بود گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله از مسلمانان اهل قُبا (روستای نزدیک مدینه قدیم) پرسید:
من می شنوم که خداوند شما را مورد ثنا قرار می دهد به واسطه طهارت و پاکی!
جریان چیست؟!
عرض کردند: چیز خاصی به نظر ما نمی رسد مگر این که دیدیم همسایگان یهودی ما در هنگام استنجا و تطهیر از غائط به وسیله آب خود را می شویند، ما هم همین کار را کردیم!
و همین طور این روایت از محمد بن عبد الله بن سلام که:
حدثنا سفیان بن وکیع، قال: ثنا. یحیى بن رافع ، عن مالک بن مغول، قال: سمعت سیارا أبا الحکم غیر مره، یحدث عن شهر بن حوشب، عن محمد بن “عبد الله بن سلّام” عن ابیه، قال: لما قدم النبی ( ص ) على أهل قباء قال: إن الله قد أثنى علیکم بالطهور خیرا،
یعنی قوله : فیه رجال یحبون أن یتطهروا.
قالوا: إنا نجده مکتوبا عندنا فی التوراه:
الاستنجاء بالماء .
(جامع البیان ج ۱۱ ص ۴۱)
(با همان ترجمه سابق)
و اما شرح حال دو راوی این حدیث یعنی “عبدالله بن سلّام” یهودی و “عُویم بن ساعده” که به میان مسلمین نفوذ کرده و در دوران خلفا به مناصب حکومتی نیز راه یافتند:
…قال الزبیر بن بکّار: و قد کان مالا ابابکر و عمر علی نقض امر سعد(بن عُباده) و افساد حاله، رجلان من الانصار ممن شهد بدراً و هما “عُوَیم بن ساعده” و مِعَن بن عدیّ.
قلتُ: کان هذان الرجلان ذَوَی حب لابی بکر فی حیاه رسول الله صلی الله علیه و آله، و اتفق مع ذلک بغض و شحناء کانت بینهما و بین سعد بن عباده.
(شرح النهج الحدیدی: ۶/۱۹)
…و عویم بن ساعده هو القائل لما نصب الأنصار سعدا:
یا معشر الخزرج إن کان هذا الأمر فیکم دون قریش فعرفونا ذلک و برهنوا حتى نبایعکم علیه؛ و إن کان لهم دونکم فسلموا إلیهم.
فو الله ما هلک رسول الله ص حتى عرفنا أن أبا بکر خلیفه حین أمره أن یصلی بالناس.
فشتمه الأنصار و أخرجوه فانطلق مسرعا حتى التحق بأبی بکر فشحذ عزمه على طلب الخلافه.
ذکر هذا بعینه الزبیر بن بَکّار فی الموفقیات.
(المصدر نفسه)
و همین “عُویم بن ساعده” با این خوش خدمتیِ قبل از خلافت،
وارد دستگاه خلفا می شود با منصب مداحی خلیفه:
وروى عویم بن ساعده قال:
قال رسول الله صلى الله علیه وسلم:
إن الله عز وجل اختارنی واختار لی أصحابی فجعل لی منهم وزراء وأختانا وأصهارا فمن سبهم فعلیه لعنه الله والملائکه والناس أجمعین ولا یقبل الله منه یوم القیامه صرفا ولا عدلا.
(تفسیر قرطبی: ۱۶/۲۹۷)
و از آنجا که بغض یهود نسبت به رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام حد و مرزی نداشت:
« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا».
و با جنگ و نیروی نظامی و توطئه قتل رسول الله هم نتوانستند کاری از پیش ببرند، بلا فاصله پس از رخنه و شکستی که در اسلام ظاهر شد با به خلافت رسیدن ابوبکر،
از همان ابتدا با خرید و تطمیع بعضی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله، وارد تحریف واقعیات و معانی آیات و جعل احادیث به نفع خود شدند؛ بی آن که مسلمانان بفهمند چه خبر است!!
« یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ»
یکی از این مهره های یهود در دستگاه خلافت مسلمانان همین “عویم بن ساعده” است.
وی از همان اول برای محکم کردن جای پای خود، احادیثی را در فضیلت خود و قومش از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله جعل کرد:
حدّثنا أبو البرداد عبد الله بن عبد السلام المصری، ثنا. وهب الله بن راشد عن یونس قال : قال أبو الزناد : أخبرنى عروه عن “عویم بن ساعده” من بنی عمرو بن عوف:
فأما “عویم بن ساعده”: فهو الذی بلغنا أنه قال: یا رسول الله ، مَن الذین قال الله عز وجل :
( فِیه رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا واللَّه یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ )؟
فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم:
نِعمَ القومُ، منهم عُویم بن ساعده.
(تفسیر ابن ابی حاتم الرازی: ۶/۱۸۳)
الحسن بن علی العَمری حدثنا محمد بن حمید الرازی حدثنا سلمه بن الفضل عن محمد بن إسحاق عن الأعمش
عن مجاهد عن ابن عباس قال:
لما نزلت هذه الآیه: ” فیه رجال یحبون أن یتطهروا ”
بعث رسول الله صلى الله علیه وسلم إلى “عویم بن ساعده” فقال:
” ما هذا الطهور الذی أثنى الله علیکم ” ؟
فقال یا رسول الله ما خرج منا رجل ولا امرأه من الغائط إلا وغسل فرجه أو قال مقعدته.
فقال النبی صلى الله علیه وسلم:
” هو هذا “.
(تفسیر ابن کثیر: ۲ / ۴۰۳)
وقال الإمام أحمد : حدثنا حسن بن محمد حدثنا أبو أویس حدثنا شرحبیل، عن “عویم بن ساعده” الأنصاری أنه حدثه أن النبی صلى الله علیه وسلم أتاهم فی مسجد قباء فقال:
” إن الله تعالى قد أحسن علیکم الثناء فی الطهور فی قصه مسجدکم فما هذا الطهور الذی تطهرون به ؟ ”
فقالوا:
والله یا رسول الله ما نعلم شیئا إلا أنه کان لنا جیران من الیهود فکانوا یَغسلون أدبارهم من الغائط فغسلنا کما
غسلوا.
و متأسفانه این خبر جعلی در بعضی تفاسیر شیعه هم راه یافته است:
ورد: «إنّ النّبیّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قال لأهل قبا: ما ذا تفعلون فی طهرکم؟ فإنّ اللّه قد أحسن علیکم الثّناء! قالوا:
نغسل أثر الغائط. فقال: أنزل اللّه فیکم: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ»»
(تفسیر الاصفی للفیض الکاشانی:۱/ ۴۹۲)
و اما عبدالله بن سلام:
عبد الله بن سلام بن الحارث الإسرائیلی: أبو یوسف:
صحابی،
قیل: إنه من نسل یوسف بن یعقوب. أسلم عند قدوم النبی صلى الله علیه وسلم المدینه ، وکان اسمه ” الحُصَین ” فسماه رسول الله صلى الله علیه وسلم عبد الله.
حدثنا علی بن سعید الکندی . أخبرنا أبو محیاه ، عن عبد الملک بن عمیر ، عن ابن أخی عبد الله بن سلام قال: جاء عبد الله بن سلام الی عثمان، فقال له عثمان : ما جاء بک؟ قال : جئت فی نصرتک، قال: اخرج إلى الناس فاطردهم عنی، فإنک خارج خیر لی منک داخل.
قال: فخرج عبد الله بن سلام إلى الناس. فقال: أیها الناس، إنه کان اسمی فی الجاهلیه فلان، فسمانی رسول الله صلى الله علیه وسلم عبد الله،
ونزلت فیَّ آیات من کتاب الله ، نزلت فیّ :
( وشهد شاهد من بنی إسرائیل على مثله فآمن واستکبرتم إن الله لا یهدی
القوم الظالمین ) ونزلت فیّ :
( کفى بالله شهیدا بینی وبینکم ومن عنده علم الکتاب ).
إن لِله سیفا مغمودا عنکم، وإن الملائکه قد جاورَتکم فی بلدکم هذا الذی نزل فیه نبیکم، فالله الله فی هذا الرجل أن تقتلوه، فوالله إن قتلتموه لتطردن جیرانکم الملائکه، ولتُسلنّ سیف الله المغمود عنکم، فلا یغمد الله یوم القیامه. قال: فقالوا:
اقتلوا الیهودی، واقتلوا عثمان .
(سنن ترمذی/۵۱۱)
و در مورد همین عبدالله بن سلام گفته شده:
پس از بیعت مسلمین با امیرالمؤمنین چند نفر از جمله همین شخص به ظاهر مسلمان حاضر به بیعت نشد؛
و قیل له: أ لا تبعث إلى حسان بن ثابت و کعب بن مالک و عبد الله بن سلام؟
فقال: لا حاجه لنا فیمن لا حاجه له فینا.
وقتی اصحاب از آن حضرت خواستد تا به دنبال آنهافرستاده و از آنان نیز بیعت بگیرند، فرمودند:
احتیاج نداریم به کسی که خواهان ما نیست.
شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید ؛ ج۴ ؛ ص۹
اینها مطالبی بود که اهل سنت در تفسیر آیه ” فیه رجال یحبون ان یتطهروا” آورده اند!!
در حالی که واقع قضیه در تفسیر ابن عربی (۱/۲۹۴) اینگونه آمده:
“فیه رجال یحبون ان یتطهروا”
ای اهل اراده و سعی فی التطهر عن الذنوب، نبّه علی ان صحبه الصالحین من اهل الاراده لها اثر عظیم…
و در تفسیر رازی(۱۶/۲۹۴) گوید:
ثم قال تعالى: ( فیه رجال یحبون أن یتطهروا والله یحب المطهرین ) و فیه مباحث:
البحث الأول: أنه تعالى رجّح مسجد التقوى بأمرین: أحدهما : أنه بُنی على التقوى، وهو الذی تقدم تفسیره.
والثانی: إن فیه رجالاً یحبون أن یتطهروا،
وفی تفسیر هذه الطهاره قولان: الأول: المراد منه التطهر عن الذنوب والمعاصی، وهذا القول متعین لوجوه:
أولها: أن التطهر عن الذنوب والمعاصی هو المؤثر فی القرب من الله تعالى واستحقاق ثوابه ومدحه.
والثانی: أنه تعالى وصف أصحاب مسجد الضرار بمضاره المسلمین والکفر بالله والتفریق بین المسلمین، فوجب کون هؤلاء بالضد من صفاتهم. وما ذاک إلا کونهم مبرئین عن الکفر والمعاصی.
والثالث: أن طهاره الظاهر إنما یحصل لها أثر وقدر عند الله لو حصلت طهاره الباطن من الکفر والمعاصی، أما لو حصلت طهاره الباطن من الکفر والمعاصی، ولم تحصل نظافه الظاهر، کأن طهاره الباطن لها أثر، فکان طهاره الباطن أولى.
پس در هر حال اصل تطهیر با آب در استنجاء در میان یهود از قبل، مرسوم و عادی بوده، که این دو نفر (عبد الله بن سلام و عویم بن ساعده) در مدح یهود این احادیث جعلی را میان مردم منتشر کردند.
پس مسأله
“قرضوا لحومهم بالمقاریض”
از اساس منتفی است.
و اما اصل قضیه “قرضوا لحومَهم”:
مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب روایت ذیل را در همین مورد نقل کرده:
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
کَان بَنُو إِسْرَائِیلَ إِذَا أَصَابَ أَحَدَهُمْ قَطْرَهُ بَوْلٍ قَرَضُوا لُحُومَهُمْ بِالْمَقَارِیضِ وَ قَدْ وَسَّعَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ بِأَوْسَعِ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ جَعَلَ لَکُمُ الْمَاءَ طَهُوراً فَانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ.
تهذیب الأحکام ؛ ج۱ ؛ ص۳۵۶
و مرحوم شیخ صدوق هم این روایت را در کتاب من لایحضره الفقیه آورده است.
مرحوم محمد تقی مجلسی در روضه المتقین (ج۱ ؛ ص۵۴) اینگونه توجیه کرده که:
“و ظاهر أن مخرج البول کان مستثنى”
(معلوم است که مخرج بول (از این حکم لزوم قطع)، مستثنا بوده”
مرحوم فیض کاشانی در وافی اینگونه توضیح داده که:
لعل قرض بنی إسرائیل لحومهم إنما کان من بول یصیب أبدانهم من خارج لا أن استنجاءهم من البول کان بقرض لحومهم فإنه یؤدی إلى انقراض أعضائهم مده یسیره و کان أبدانهم کانت کأعقابنا لم تدم بقرض یسیر أو لم یکن الدم نجسا فی شرعهم أو معفوا عنه و العلم عند اللَّه.
“کیف تکونون” أی کیف تشکرون هذه النعمه الجسیمه و الفضل العظیم.
الوافی، ج۶، ص: ۱۷
(شاید منظور از چیدن گوشتهایشان، در میان بنی اسرائیل مربوط به بولی بوده که از خارج بر روی بدنشان می ریخته، نه این که استنجا از بول چنین حکمی داشته باشد، چرا که در این صورت طولی نمی کشید که اعضای آنان تمام می شد!
و البته این که در دیگر جاهای بدن می بایست جای بول را می چیدند برایشان مشکلی نبوده چون بدنشان همچون اعقاب ما با چیدن مختصر، خونین نمی شده!! و یا این که اگر هم خونین می شده، خون در شرع آنان نجس نبوده است!! و العلم عندالله…)
و مرحوم طریحی در مجمع البحرین ؛ ج۴ ؛ ص۲۲۷ این توجیه را آورده:
و” المِقْرَاضُ” واحد المَقَارِیضِ التی یُقْرَضُ بها. و منه الْحَدِیثُ” کَانَ بَنُو إِسْرَائِیلَ إِذَا أَصَابَ أَحَدَهُمْ قَطْرَهُ بَوْلٍ قَرَضُوا لُحُومَهُمْ بِالْمَقَارِیضِ”
أی قطعوها، و لعل ذلک کما قیل لشده نجاسه البول على الدم، و کان ذلک من بول یصیب أبدانهم من خارج لا أن الاستنجاء من البول کان بذلک و إلا هلکوا فی مده یسیره. و القُرَاضَهُ بالضم: ما سقط بالقرض…
و همین طور دیگر علما و بزرگان نیز توجیهات مشابهی داشته اند که در هر حال رفع اشکال نمی کند!
مرحوم علی اکبر غفاری در ذیل همین حدیث در پاورقی “من لا یحضر” می نویسد:
لعل ذلک جزاء لبعض أعمالهم کما یفهم من بعض الآیات کقوله «فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم- الآیه» و قوله فبما نقضهم میثاقهم، و الظاهر أن ذلک من بول یصیب أبدانهم من خارج،
و یحتمل کون أصل الخبر کما فی تفسیر علیّ بن إبراهیم هکذا:
«ان الرجل- من بنی إسرائیل- اذا اصاب شیء من بدنه البول قطعوه»
و الضمیر راجع الى “الرجل” یعنى أن بنی إسرائیل ترکوه و اعتزلوا عنه و لم یعاشروه،
لکن الظاهر أن بعض الرواه زعَم أن الضمیر راجع الى البول أو البدن و نقله بالمعنى على مزعمته، فصار ذلک سببا لوقوع الباحث فی الوحَل و لا یدرى ما المراد بقَرض اللحم.
و هذا الاحتمال الأخیر من افادات استاذنا الشعرانى دام ظله العالى.
(من لا یحضره الفقیه ؛ ج۱ ؛ ص۱۰)
یعنی پس از بیان احتمالات گذشته، احتمالی هم از استادشان مطرح می کنند که در رفع مشکل راه گشاست.
مرحوم شعرانی بر اساس نقل آقای غفاری از ایشان، فرموده اند:
چه بسا اصل این روایت همان گونه باشد که در تفسیر علی بن ابراهیم آمده:
“هرکه از بنی اسرائیل بول به بدنش می رسید، قطعوه (با او قطع رابطه می کردند)”
یعنی بنی اسرائیل با کسانی که اجتناب از بول نداشته اند معاشرت نمی کردند.
و ظاهرا بعضی از روات خیال کرده که ضمیر (به جای “شخص”، به “بول” و یا “بدن” بر می گردد؛ و روایت را نقل به معنایی کرده که به ذهن خودش رسیده، و همین باعث سردرگمی علما در توضیح و فهم حدیث شده است؛ که منظور از چیدن گوشت چیست؟!
یعنی راوی قطع را به معنای چیدن گرفته و از خودش هم کلمه مقراض را اضافه کرده و همین دخل و تصرف، موجب تغییر معنای حدیث، از اصل و اساس شده است!
و بر این مبنا، منظور از قطعوه این است که وقتی یکی از بنی اسرائیل از بول اجتناب نمی کرد، دیگران با او معاشرت نمی کردند، نه این که از فرط تدین رعایت طهارت، آن قسمت را می بریدند!!
خصوصا که در روایات مدح یهودیان قُبا گذشت:
آنان با آب استنجا می کرده اند.
یعنی در آن روایاتِ استنجا با آب، به گونه ای القا می کنند که یهودیان بهتر از رسول خدا می فهمند و تورات کامل تر از قرآنی است که این موضوع را به مسلمین یاد نداده!! و آن یهودیان استنجا با آب را به مسلمین آموخته اند!!
همان رویه تحریف و وارونه نشان دادن حقایق که در ذات یهودیان است. «یحرّفون الکلم من بعد مواضعه و نسوا حظّا ممّا ذکّروا به…».
به هر حال هیچ عاقلی نمی پذیرد با بودن آب، در هیچ دوره ای، هیچ قوم و گروهی از قیچی برای تطهیر نجاست استفاده کرده باشند؛
اما این تخیل ناصوابِ راوی حدیث و نقل به معنای غلط، باعث این همه اشکال در فهم و توجیه روایت شد.
و بالاخص که در حدیث جعلی اهل قبا، یهودیان، استفاده از آب در شستن و استنجا را افتخار خود می دانند.
پس بریدن و یا چیدن موضع نجس شده در امت یهود کاملا بی اساس است!
در حالی که قطع رابطه با مجرم، در آن امّت لجوج بوده است همانند کیفر قارون در جریان طرد او از بنی اسرائیل و حکم خداوند که:
“ان تقول لا مساس”